یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~

ساخت وبلاگ
That she's gonna be an angel, just you wait and see :>...When it tus out she's a devil in between the sheets از بهشتی تریناییه که وقتی برای اولین بار بهش گوش میدی ، میگی "چرا زودتر پیدات نکردم؟" -من این وسایل بدرد نخور و نمیخوام.اگه دوسم دارین ، برام قهوه بخرین یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~...
ما را در سایت یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : winterbear بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 13:54

امروز تولد خامه ای ترین مرد بانی نمای دنیاست ، تولدت مبارک گلدن مکنه^^ یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~...
ما را در سایت یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : winterbear بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 13:54

امروزم و قشنگ کرد یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~...
ما را در سایت یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : winterbear بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 13:54

نشسته بودیم زیر سایه ی درخت ، به هم نگاه می کردیم و قصد نداشتیم چیزی بگیم و گاهی بی دلیل لبخند میزدیم. یکم بعد خبری از اون لبخند های بی دلیل نبود و سخت مشغول فکر کردن بودیم ، دفتر توی دستاش بود و من بیشتر از هر وقت دیگه ای مضطرب بودم. اولین بار بود که کسی اون نوشته هارو میخوند ، حس میکردم دارم با آدمی هم اتاقی میشم که نمیشناسمش. بهش اجازه دادم از احساسات پوچم با خبر بشه ، داستان های نیمه کاره و خاک خورده رو بخونه و تنها چیزی که از نگرانی نجاتم داد لبخندش یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~...
ما را در سایت یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : winterbear بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 13:54

نمی شناسمت. -همیشه که نباید سراغ پوشه ی "دوست داشتنی ها" رفت ، بعضی وقتا لازمه یکم به اون قسمت تاریک و آزار دهنده نگاه کنی- یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~...
ما را در سایت یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : winterbear بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 13:54

-یادمه همون روزای اولی که باهم درباره ی احساساتمون حرف زدیم ، همون زمانی که درباره سهراب سپهری و زندگی و سبز بودنش حرف زدیم و رسیدیم به بحث جدال قلب و مغز ، گفتی با اینکه ازش استقبال میکنی اما اونقدرا هم جدیش نمیگیری. گفتی انسان نامحدوده ، نمیشه توی کلمات خلاصه ش کرد. نمیشه با پرسیدن چند تا سوال کوتاه با خبر شد از روحیات این موجود پیچیده.گفتی عمل کردن به این کلیشه های خارج از منطق ، مثل این میمونه که برای ی روح بینهایت قالب محدود درست کنی تا زندانی بشه و یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~...
ما را در سایت یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : winterbear بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 13:54

-روی صندلی نشسته بود و با نگاه عجیبی به من زل زده بود. ازش پرسیدم : کتابی که هفته ی قبل قولش رو داده بودین...کس دیگه ای که امانت نگرفته؟ انگار چیزی یادش نبود. اسم کتاب رو جستجو کرد و سر تکون داد و گفت : دیر اومدی دخترم. -دکور رو تغییر داده بودن. شیشه های پنجره مات شده بود ، فضای حیاط خلوت دیگه قابل دیدن نبود. چند تا گلدون هم روی میز اطراف کامپیوتر گذاشته بودن. بین گلدون ها هم ی گلدون کوچیک شمعدونی دیده میشد. یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~...
ما را در سایت یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : winterbear بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 13:54

"عزیز دلم ، برف ها آب شده اند ، طبیعت حریر سبز رنگی بر تن دارد ، چلچله ها و چکاوک ها نغمه سر داده اند ، در جویبار ها زمزمه زیبا و دل انگیز آب ها به گوش میرسد و آسمان نیلی و بی ابر است. سال گذشته همین موقع ها آرزو داشتم تو به اینجا بیایی و در کنارم باشی. اما امسال دلم میخواهد بر فراز تپه ها بروی و هوای فرح بخش آنجا را به مشام بکشی تا روحت تازه شود..." "-من همیشه رفته ام و در سکوتی مبهم مأوی گرفته ام. یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~...
ما را در سایت یکم از عطر قهوه و هوای بارونی~ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : winterbear بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 13:54